بخوانیم و بترسیم؛ بهترین داستان های دنیا با موضوع ارواح!
به گزارش وبلاگ واحدی، روزنامه شهروند: کتابخوان های حرفه ای حساسیتی روی ژانر موضوعیِ کتابی که برای مطالعه انتخاب می نمایند ندارند و ویژگی خواندنی بودن برای دست گرفتن یک کتاب به وسیله آن ها کفایت می نماید. اما، حتی همین کتابخوان های حرفه ای هم به هر حال یک گونه خاص را بیش از بقیه می پسندند، یکی عاشق ادبیات پلیسی است و دیگری دلباخته ادبیات تاریخی و بعضی هم کشته مرده ادبیات وحشت!
در این مطلب قصد داریم تعدادی از برترین داستان ها با موضوع ارواح سرگردان از زیرگونه ژانر وحشت را به شما معرفی کنیم.
پیچش پیچ نوشته هنری جیمز
به عقیده بسیاری پیچش پیچ یا گردش پیچ برترین داستان ارواح تاریخ ادبیات است. هنری جیمز نویسنده انگلیسی متولد آمریکا، در شکل گیری مکتب رئالیسم در انگلستان نقش بسزایی داشت و رمان ها و داستان های کوتاه او نمونه های نابی از ادبیات داستانی هستند. آثار جیمز به لحاظ نوع روایت، نقطه نظر و سبک داستان جایگاه ویژه ای در مکتب رئالیسم ادبیات انگلستان دارد. او پیچش پیچ را در سال 1898 منتشر کرد که تا به امروز بارها روی پرده سینما، صفحه تلویزیون و صحنه تئاتر به نمایش درآمده است.
کلبه شمشادپیچ نوشته پلهام گرنویل ودهاوس
کلبه شمشادپیچ را باید جزو داستان های کمدی ارواح طبقه بندی کرد. ودهاوس که قسمت زیادی از عمرش را در فرانسه و آمریکا گذراند حدود 70 سال نویسندگی کرد. او در کل نویسنده ای کمیک محسوب می گردد تا نویسنده داستان های ارواح. نویسندگان زیادی از جمله کیپلینگ و داگلاس آدامز از داستان های ودهاوس تمجید نموده اند.
پنجره باز نوشته ساکی
ساکی در اصل لقب هکتور هوگ مونرو نویسنده انگلیسی است که او را به خاطر مهارتش در داستان کوتاه نویسی با اُهنری و دوروتی پارکر مقایسه می نمایند. پنجره باز یکی از کوتاه ترین داستان های ارواح ادبیات دنیا است که کمی هم به کمدی پهلو می زند.
پنجه میمون نوشته ویلیام ویمارک جاکوبز
این داستان در سال 1902 در انگلستان منتشر شد و در آن پنجه های میمون مرده ای به عنوان طلسم عمل می نمایند. داستان، بر اساس ایده قدیمی سه آرزو که برآورده می شوند شکل گرفته است، که در این داستان پنجه یک میمون این کار را انجام می دهد. در واقع پنجه همواره آرزوی مورد نظر را برآورده می نماید، ولی همراه با آن قسمت بزرگی از زندگی را نیز می گیرد.
مرده سارق نوشته رابرت لوئیس استیونسون
داستان این نویسنده شهیر اسکاتلندی در سال 1884 منتشر شد و در سال 1945 به وسیله رابرت وایز، با بازی بوریس کارلوف و بلا لوگوسی روی پرده سینما رفت. داستان در اواسط قرن 19 رخ می دهد و درباره سارقهایی است که نبش قبر نموده و برای آزمایشگاه پزشکی مدرسه جنازه فراهم می نمایند.
دماغ و شنل نوشته نیکلای گوگول
این دو داستان نیز جایگاه خاصی در بین داستان های ارواح دارند. گوگول از تاثیرگذارترین نویسندگان روس است که پدر ادبیات رئالیسم مدرن روسیه نامیده می گردد. داستایوسکی در ستایش گوگول عبارتی دارد به این مضمون که: همه ما [نویسندگان بزرگ روس] از زیر شنل گوگول بیرون آمده ایم.
پ
منبع: برترین ها